حکیم سید ناصر خسرو قبادیانی
ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصر خسرو لقب( حجت؛ سید شاه ناصر خسرو؛ پیر کوهستان) در نهم ماه ذیقعده سال ۳۹۴هجری قمری یا سال ۳۴۲ هجری شمسی در روستای قبادیان دربلخ در خانوادهٔ ثروتمندی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند چشم به جهان گشود.
: سلسله نسـب یا شجره ناصرخسرو، به تصریح خود وی چنین است:
((ناصر بن خسرو بن حارث بن عیسی بن الحسن بن محمّد بن موسَی(المُبَرقِع-ره) بن (الإمام)محمّدٍ الجوادِ(ع) بـن(الإمام)علـی ٍّالرّضَا(ع)بن(الإمام) موسَی بن جعفر ٍ(علیهم السلام)- القبادیانی))؛
که این صراحتاً نشان میـدهد که ناصرخسرو از نسل موسی مُبَرقِع بوده که اولاد و نوادگان وی همگی از بزرگان و مشاهیر از سادات تقوی و رضوی و موسوی معروفند.[۱]
در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی میگذشت. ناصرخسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عدهٔ زیادی از مردم را گرفت.
ناصرخسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصرخسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.
همان ناصرم من که خالی نبود
ز من مجلس میر و صدر وزیر
نخواندی به نامم کس از بس شرف
ادیبم لقب بود و فاضل دبیر
به تحریر اشعار من فخر کرد
همی کاغذ از دست من بر حریر
وی که به دنبال سرچشمه حقیقت میگشت با پیروان ادیان مختلف مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجهای دست نیافت دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و میگساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.
در سن چهل سالگی دچار انقلاب فکری شد، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آذربایجان ٬ ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب،قیروان، تونس، و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.
ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعداز دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و بهخصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عدهای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقیان بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصرخسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی دربدری به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.
پانزده سال بر آمد که به یمگانم چون و از بهر چه زیرا که به زندانم
و تمام آثار خویش را در بدخشان نوشت و تمام روستاهای بدخشان را گشت. حکیم ناصرخسرو دربین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را بهنام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد میکنند. مزار وی در یمگان زیارتگاه است
شخصیت ناصرخسرو
ناصرخسرو یکی از شاعران و نویسندگان درجه اول ادبیات فارسی است که در فلسفه و حکمت دست داشته، آثار او از گنجینههای ادب و فرهنگ ما محسوب میگردند. او در خداشناسی و دینداری سخت استوار بودهاست، و مناعت طبع، بلندی همت، عزت نفس، صراحت گفتار، و خلوص او از سراسر گفتارش آشکار است. ناصر در یکی از قصاید خویش میگوید که بهیمگان افتادنش از بیچارگی و ناتوانی نبوده، او در سخن توانا است، و از سلطان و امیر ترس ندارد، شعر و کلام او سحر حلالاست. او شکار هوای نفس نمیشود، او به یمگان از پی مال و منال نیامدهاست و خود یمگان هم جای مال نیست. او بنده روزگار نیست، چرا که بندهٔ آز و نیاز نیست، این آز و نیازند که انسان به درگاه امیر و سلطان میآورند و میمانند. ناصر جهان فرومایه را به پشیزی نمیخرد. (از زبان خود ناصر خسرو). او به آثار منظوم و منثور خویش مینازد، و به علم و دانش خویش فخر میکند، اینکار او گاهی خواننده را وادرا میکند که ناصر به یک شخص خود ستا و مغرور به خودپرست قلمداد کند.
علی دشتی در این باره میگوید: مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشهورز، در راه رسیدن به هدف پای میفشارد. ناصر خسرو در باره خود چنین میگوید:
گه نرم و گه درشت چون تیغ
پند است نهان و آشکارم
با جاهل و بی خرد درشتم
با عاقل نرم و بردبارم
ناصر در سفرنامه رویدادها و قضاها را با بیطرفی و بی غرضی تمام نقل میکند. اما زمانیکه به زادگاهش بلخ میرسد و به امر دعوت به مذهب اسماعیلی مشغول میشود، ملّاها و فقهها سد راه او شده و عوام را علیه او تحریک نموده، خانه و کاشانهاش را بهنام قرمطی، غالی و رافضی به آتش کشیده قصد جانش میکنند، به این سبب در اشعار لحن او اندکی در تغییر میکند، مناعت طبع، بردباری و عزت نفس دارد اما نسبت گرایش به مذهب اسماعیلی و وظیفهای که به وی واگذار شده بود و نیز رویارویی با علمای اهل سنت و با سلجوقیان و خلیفهگان بغداد که مخالفان سرسخت اسماعیلیان بودند، ستیز و پرخاشگری در وی بیدار میشود، به فقیهان و دینآموختگان زمان میتازد و به دفاع از خویشتن میپردازد.
آثار ناصرخسرو
ناصرخسرو دارای تالیفات و تصنیفهای بسیار بودهاست، چنانچه خود درین باره گوید:
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن زین چرخ پرستاره فزونست اثر مرا
آثار ناصرخسرو عبارت اند از:
دیوان اشعار فارسی
دیوان اشعار عربی (که متاسفانه در دست نیست). خود درباره دو دیوان فارسی و تازی چنین گوید:
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی یکی گشته باعنصری، بحتری
یا:
این فخر بس مرا که به هر دو زبان حکمت همی مرتب و دیوان کنم
جامع الحکمتین – رساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.
خوان الاخوان – کتابیست به نثر در اخلاق و حکمت و موغضه.
زادالمسافرین – کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.
گشایش و رهایش – رسالهای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.
وجه دین – رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.
بستانالعقول و دلیل المتحرین که از آنها اثری در دست نیست.
سفرنامه – این کتاب مشتمل بر مشاهدات سفر هفت ساله ایشان بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب میآید.
سعادتنامه – رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
روشنایینامه – این رساله نیز به نظم فارسی است.
به از کتابها و رسالههای فوق کتابها و رسالههای دیگری نیز به حکیم ناصرخصرو ونسبت داده شدهاند که بسیاری از خاورشناسان که راجع به احوال و آثار ایشان تحقیق کردهاند در وجود آنها تردید کردهاند. نام این کتابها و رسالات عبارت است از: اکسیر اعظم، در منطق و فلسفه و قانون اعظم؛ در علوم عجیبه – المستوفی؛ در فقه – دستور اعظم – تفسیر قرآن – رساله در علم یونان – کتابی در سحریات – کنزالحقایق – رسالهای موسوم به سرگذشت یا سفرنامه شرق و رسالهای موسوم به سرالاسرار.
۱ – سفرنامه ناصرخسرو شرح مسافرت هفت ساله
۲ – زاد المسافرین عقاید فلسفی او را توضیح میدهد
۳ – وجه دین درباره احکام شریعت به طریقة اسماعیله
۴ – خوانالاخوان
۵- روشنایینامه
۶ – سعادتنامه
۷- دلیلالمتحرین
۸ – دیوان اشعار
۹-جامعالحکمتین و کتب چند دیگری منسوب به ناصرخسرو هستند که به مرور زمان از بین رقتهاند و یا شاید در مناطق کوهستانی بدخشان در نزد اشخاص و افراد محفوظ هستند.
حکیم ناصرخسرو دارای تآلیفات زیادی بوده مه برخی از آنها به مرور زمان نابود گشته شوربختانه به دوران ما نرسیدهاند. چنانچه خود در بارة تالیفات و تصنیفاتش گوید:
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن
زین چرخ پر ستاره فزون است اثر مرا
این کتابها عبارت اند از:
۱ – دیوان اشعار به فارسی
۲ – دیوان اشعار عربی که در دست نیست. خود در مورد دو دیوان پارسی و عربی خویش گوید:
بخوان هر دو دیوان من تا ببینی
یکی گشته با عنصری بحتری را
یا:
این فخر بس مرا که با هر دو زبان
حکمت همی مرتب و دیوان کنم
۳ – جامع الحکمتین – رسالة است به نثر دری در بیان عقاید اسماعیلی.
۴ – خوان الاخوان – کتابی است به نثر دری در اخلاق و حکمت و موعظه.
۵ – زادالمسافرین – کتابی است در حکمت الهی بزبان دری.
۶ – گشایش و رهایش – رساله لیست به نثر دری شامل سی سوال و جواب آنها.
۷ – وجه دین – کتابیست به نثر دری در مسایل کلامی و باطن عبادات و احکام شریعت.
۸ – دلیل المتحرین – مفقود.
۹ – بستان العقول – آنهم مفقود.
۱۰ – سفرنامه – کتابیست که خلص محتوای سفر هفت ساله اش را در بر دارد.
۱۱ – سعادت نامه – رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.
۱۲ – روشنایی نامه – این هم یک رساله منظوم است.
به غیر از اینها کتب و رسالات دیگری نیز منصوب به حکیم ناصرخسرو هستند که ازین قرار اند:
اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق، رسالة الندامه الی زادالقیامه و سرالاسرار.
نمونه اشعار
روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:
امروز همه روی زمین زیر پر ماست
بـر اوج فلک چون بپرم، از نظـر تــیز
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خـاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفاپیشه چه برخاست
ناگـه، ز کـمینگاه یکی سـخت کمانی
تیری ز قضاو قدر انداخت بر او راست
بـر بـال عـقاب آمـد، آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه، پر خویش گشاد از چپ و از راست
گفتا عجبست اینکه ز چوبست و ز آهن
این تیزی و تندی و پریدنش کجا خاست؟
چون نیک نگهکرد، پر خویش بر او دید
گفتا ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماس
آرامگاه و مقبره سید ناصر خسرو در بدخشان
مقبره ناصر خسرو به شکل کلبه سفید رنگ در دامنهای بلند و سرسبز ، در میان تپههای سنگی قرار دارد که اطراف آن در اثر بارندگیها مورد فرسایش و ریزش قرار گرفته و خطر لغزش و فروپاشی کامل آن وجود دارد و تاکنون هیچ گونه رسیدگی از جانب مسئولین صورت نگرفته است. تمام ستونها، تیرها و در محوطه ورودی و در داخل آرامگاه به صورت زیبایی کنده کاری شده و با آیاتی از قرآن به رنگهای مختلف مزین شده است. یک جلد قرآن بزرگ در پوست آهو تا سالیان آخر در صندوقی در این مرقد نگهداری میشد، اما در زمان «داود خان» نخستین رئیس جمهور افغانستان به دلیل نگهداری در آرشیو ملی به کابل انتقال داده شد اما تاکنون اثری از آن در آرشیو ملی وجود ندارد.
افراد ناشناس بارها برای تخریب و غارت آرامگاه ناصر خسرو به این مکان یورش برده اند و حفاری هایی نیز در این مکان به قصد یافتن اشیای قیمتی انجام داده اند که گاهی با برخورد مردم محلی روبرو شده اند اما اثر این تخریب ها در آرامگاه به وضوح مشاهده می شود.
زندگی نامه و مقبره ناصر خسرو قبادیانی ،بدخشان افغانستان