زندگینامهٔ استاد دوکتور سید الف شاه غضنفر دوکتور سید الف شاه غضنفر به تاریخ 16 دلوسال 1306 هجری شمسی در قریه سیدا کلنگار ولایت لوگر چشم به جهان گشود . به سن 14 سالگی در مکتب ابتدایه کلنگارشامل و بعد از چهار سال از صنف ششم اول نمره فارغ گردید وبه مکتب نرسنگی پوهنځی طب کابل شامل شد. که بعد ازدو سال تحصیل نظری ویک سال کار عملی فارغ و در شفاخانه عقلی و عصبی تدریسی پوهنځی طب کابل شامل وظیفه گردید. در جریان وظیفه اول در دارالمعلمین شبانه ولیسه حبیبیه به تحصیل دوام داد. تا اینکه در سال 1330 هجری شمسی دیپلوم بکلوریا را به درجه عالی از لیسه حبیبیه به دست آورد. درسال 1331 هجری شمسی از طرف دولت افغانستان برای تحصیل در رشتهٔ طب به پوهنتون امریکایی بیروت به لبنان فرستاده شد .بعد از چهار سال دیپلوم لیسانس (باامتیاز)در رشته کیمیا و بعد از هشت سال دیپلوم دوکتورا در طب را به درجه اول از فاکولته طب پوهنتون بیروت به دست آورد و در عین زمان امتحان شایستگی طب اضلاع متحده امریکا را موفقانه سپری نمود و عازم پوهنتون هارورد امریکا گردید. ایشان برای مدت دو سال در امریکا مصروف تحقیقات بالای کیمیای فزیکی پروتین ها بودند که موفق به نشر چهار اثر در مجله های علمی امریکا شدند. در سال 1341 هجری شمسی یک تحفه بیست هزار دالری امریکایی را از (بنیاد علمی) اضلاح متحده امریکا برای ایجاد یک لابراتوار تحقیقی در شعبهٔ بیوشیمی پوهنځی طب کابل بدست آورده و به وطن بر گشت. لابراتوار مذکور را ایجاد ومدت چهار سال بالای هیموگلوبین های غیر طبیعی در افغانستان تحقیقات کرد که نتایج آنرا در مجله طبی لبنان به نشر رسید. در هنگام برگشت (سال 1341 خورشیدی) به افغانستان به رتبهٔ علمی پوهندوی دردیپارتمنت بیوشیمی شامل کدر علمی پوهنځی طب پوهنتون کابل گردید و به تدریس بیو فزیک، بیوشیمی، کیمیای عضوی و تحلیلی در فاکلته های طب و فارمسی شروع نمودند . شرایط ترفیع به رتبه پوهنوال و پوهاند را تکمیل نمود و الی (سال 1385 خورشیدی)بیشتر از 25 اثر علمی نوشت. بر علاوهٔ سی سال تدریس به حیث مدیر مرکز تحقیقات علمی پوهنتون، همچنان به حیث مدیر تدریسی پوهنځی طب در بخش های مختلف وزارت صحت عامه قرار ذیل اجرای وظیفه نموده است: – رئیس موسسه صحت عامه – رئیس پلان ریاست امور فارمسی – رئیس ارتباط بین المللی و رئیس پوهنتون طب کابل – از سال 1371 تا سال 1386 به حیث مشاور تربیتی سازمان صحی جهان(WHO ) برای افغانستان چون استاد غضنفر همیشه مورد اعتماد بود، چهار بار در هنگامیکه رژیم های مختلف در افغانستان حکم فرما بودند، کفالت وزارت صحت عامه رادر غیاب وزرا برای مدت دوتا سه هفته به عهده داشته اند. دست آورد های کارعملی: 1: اعمار تعمیر انستیتوت واکسین میان سال های( 1350الی1353) 2: جنریک ساختن ادویه در افغانستان در سالهای(1353الی 1356 )که دست آورد بزرگ اقتصادی برای مردم افغانستان داشت. 3: بنای یک کتابخانه مجهز مطابق نورمهای بین المللی در پوهنتون علوم طبی که فعلا به پاس خدماتی که انجام داده بودند به اسم ایشان مسما گردیده است، همراه با ایجاد مطبعه نشراتی کتب طبی در افغانستان. 4: فعال ساختن دوباره لابراتوار های مرکزی به کمک مالی WHO در سال 1382 5: تاسیس انیستیوت علوم صحی (نرسنگ وتکنالوژی طبی)که فعلا به اسم انیستیتوت علوم صحی پوهاند غضنفر مسمی است. 6: اعمار تعمیر لابراتوار توکسی لوجی ریاست طب عدلی جهت تشخیص واقعات قتل های مرموز باید یاد آور شد که این خدمتگزار و فرزند صدیق وطن، با دریغ دو بار از جانب حزب به اصطلاح دموکراتیک خلق افغانستان در اثر دسیسه های شوم دشمنان انسانیت به زندان افگنده شد و مورد شکنجهٔ جسمی و روانی قرار گرفت، ولی دوباره سرافراز برگشت و به خدمت به هموطنانش ادامه داد. دانشمند ورجاوند استاد غضنفر در حمل 1388 در اثر حمله قلبی بينايی خود را از دست داد؛ اما با وجود آن هم از خدمت به وطن و مردم خود دست نکشید و منحیث مشاورطب عدلی ایفای وظیفه کرد و بالاخره در سال 1390 درسن 84 سالگی تقاعد نمودند؛ ولی نسبت ضرورتی که برایش داشتند، بعد از تقاعد هم از مشوره های سودمندش در امور مختلف صحی درکشور استفاده میشد. به پاس خدمات شایسته و صادقانه و نبوغ علمی استاد غضنفر، به پیشنهاد وزارت صحت عامه و منظوری مقام ریاست جمهوری اسلامی افغانستان، دربرج سرطان 1388 هجری شمسی نشان علامه سید جمال الدین افغانی را برایش اهدا نمودند.
با در نظرداشت کارکرد های چشمگیر این استاد بزرگ در طول زندگی پربارش، وزارت صحت عامهٔ افغانستان تصمیم گرفت تا امتیازی را به نام ارجمندش (جایزهٔ داکتر سید الفشاه غضنفر) مسمی سازد و آن همه ساله به شایسته ترین داکتر سال اهدا گردد و این روند با اهدای نخستین لوح به خودش آغاز یافت. پروفیسور زنده یاد داکتر سید الف شاه غضنفر در اول حمل 1392 هجری شمسی به روز پنج شنبه ساعت 9:30 شب به سن 86 ساله گی به رضای حق پیوست و در دوم حمل 1392 روز جمعه ساعت 4 عصر به هدیرهٔ آبایی شان در ولایت لوگر به خاک سپرده شد.
روحش شاد باد و بهشت برین جایگاهش!
دانشمند بزرگ کشور، پوهاند دوکتورغضنفر از ماندگاران تاریخ طبابت جهان است
دانشمند افغان یک زن فرانسوی را از مرگ نجات داد
افغانستان در میان 50 کشور جهان حایز مقام اول شد
استاد غضنفر از بزرگان طب در جهان است. این استاد گران ارج د رنخستین ساعات تحویلی سال نو ، در بهار ۱۳۹۲ جان را به جان آفرید داد و جاودان شد.
در۲۸ حوت ۱۳۹۲ ، وزارت های تحصیلات عالی و صحت عامه کشور به ابتکارو اشتراک وزرای آنوقت ، پوهاند دوکتور عبیدالله عبید و دوکتورس ثریا دلیل ، محفل با شکوهی را در تالار وزارت تحصیلات عالی راه اندازی کردند و از نخستین سالگرد وفات استاد غضنفر بزرگداشت به عمل آوردند.
من هم در آن مراسم با شکوه که دانشمندان و دوستداران استاد گردهم آمده بودند ، زنده گینامه دانشمند گرانقدر و استاد ارزشمندم را که خود تهیه کرده بودم به خوانش گرفتم که اینک بدون کم وکاست خدمت رهروان راه دانش و پژوهش تقدیم می گردد :
به نام ذاتی که انسان را آفرید و آنرا کرامت بخشید
هرشب ستاره یی به زمین می کشند وباز
ایـن آسمــان غم زده غرق ســتاره اســت
ولی این بار، ستاره یی از آسمان کشور به زمین کشیده شد که دیګرجایش تا ابدیت خالیست.
رسم چنان بوده است که هر وقت نام آوری از جهان می رود، از باب تسلیت می ګویند رفتنش ضایعه جبران نا پذیر بود و جایش همیشه خالی .
این که ،این جمله در باب دیګران چقدر صادق بوده است به مشکل می توان به قضاوت نشست
اما حالا با درد وبا دریغ فراوان، وقتی که استاد توانا ، پژوهشگرسترگ و دانشمند موفق جهان ، پروفیسور غضنفر را ـــ در شبانگاه اول حمل ۱۳۹۲ـ از دست دادیم با گوشت و پوست وخون واستخوان خود احساس کردیم که این سفر بی بازگشت واقعاٌ بی بازگشت می ماند و واقعاٌ جبران ناپذیر می ماند و چه غم انگیز است این وداع .
استاد بزرګ ، پوهاند دوکتور سیدالفشاه غضنفر فرزند محمد سعید ، در۱۶ دلو ۱۳۰۶درولسوالی کلنګار ولایت لوګردرقریه سید محمود دیده به جهان گشود.
وقتی به سن 7 سالگی رسید دلش هوای مکتب کرد . ولی درد ناداری از یکسو و تعصب پدر ازجانبی مانع رفتنش به مکتب شد ؛ و او صبح های هر روز به جای راهی شدن سوی مکتب ، گوسفندانی را که پدر درخانه داشت می گرفت وبه چراگاه می برد . اوخود قصه میکرد .
(( درسال 1315 آنگاهی که صرف 9 سال داشتم گوسفندان را لب دریای که از نزدیکی قریه می گذشت برای چرانیدن برده بودم ، خودم کنار دریا نشسته سنجد می خوردم و خسته های آنرا در بین آب می انداختم ؛ یک وقتی متوجه شدم خسته را که به دریامی اندازم زیر آب رفته غرق می شود در حالی که در گوشه دیگر چوب های به مراتب بزرگتر از خسته سنجد بالای آب شنامی کند و غرق نمیشوند . حیران مانده به فکر فرو رفتم . با خود گفتم : هر چیزی که به مقایسه جسامت آن ، وزنش ازوزن آب سنگینتر باشد غرق میشود و روزها به همین مساله می اندیشیدم )) و این جرقه یی از درخشش یک استعداد نهانی بوده است که تابیدن آنرا حالا میبینیم و احساس می کنیم .
و آنگاهی که او10 ساله شد بارها به این فکر افتاد که اجزای آب چیست ؟ آیا آب اجزای آخری دارد ؟ وخودش جواب میداده اگرما آب را بشکنانیم بشکنانیم و بشکنانیم بالاخره به اجزای کوچکی تبدیل می شود که دیگر قابل تجزیه نیست . و پروفیسور روزی برایم یاد آورشده بود: (( … و اما پس از گذشت سال های سال ، وقتی شامل صنف دهم شدم دانستم که کوچکترین اجزای مالیکول آب، هایدروجن و اوکسیجن است .))
اندیشیدن یک کودک 9 ساله مکتب نخوانده روی یک قانون فزیک و تصور یک قانون مهم کیمیای فزیکی در 10 سالگی آنهم از پی رمه گوسفندان درنگی می خواهد و تعجبی. درنگ و تعجب برای دقت دربلندای استعدادش .
پس از آن روزها ، واژه مکتب با زنده گی اش آمیخت و بارهای بار از پدر خواست تابه مکتبش ببرد و شاملش سازد . پدرکه نه دخلی داشت ونه خواستی ، ازرفتنش به مکتب گذشت و درعوض به مسجدش برد تا آنجا چشمش به خط آشنا شود . چند سال اودر خانه خدا ، کلام مقدس را ، حافظ را ، چار کتاب را و مثنوی را به تکرار خواند و این خوانش باردیگر رگه ها ی علاقه مندی اش را به مکتب بیشترساخت ، تا آن که اقبال بختش تابیدن گرفت و مسوولین مکتب ابتداییه کلنگار از موجودیت چنین طفلی درقریه سید محمود آگاهی یافتند . به کمک پولیس منطقه به مکتب بردندش و شامل صنف اولش ساختند ، دراین ایام او 14 سال داشت .
ماهی نگذشته بود که معلمانش متوجه استعدادش شدند وازش خواستند تا چند صنف را امتحان سویه بدهد . او حاضر شد و صنوف اول ، دوم ، سوم و چهارم رادر مدت یکسال امتحان داده شامل صنف پنجم گردید .
سال بعد در نیمه های صنف ششم ، باوجودی که اول نمره بود این شورپیشین از دلش بدر شد. اوشاید در اثر تلقین فامیل تصمیم گرفت مکتب را رهاکند و به دول اسلامی سفر نماید تا اساسات دین را فراگرفته ( عالم دین ) شود ، ولی قسمت یاری ندادش ، زیرا دو هفته به درس نرفتن اداره مکتب را واداشت تا توسط ( چپه راسی ) به مکتب بیاوردش. بعد از 15 روز غیر حاضری به درس رفت . در شروع ساعت ریاضی همین که چشم معلم مضمون به وی افتاد اورا سر صنف خواسته وبابسته ی 12 دانه چوب تر ، کف پایی جانانه دادش . پروفیسور در این زمینه گفت : (( برایم خاطره برانگیز است که بعد از آن لت مفصل همین که معلم مضمون درس را شروع کرد و یک سوال را روی تخته نوشت و پرسید : این سوال را کی حل می کند من باجرئت بدون آن که خمی به پیشانی بیارم برخاسته سوال را حل کردم. معلم مضمون که خوشحالی فراوانی تسخیرش کرده بود نزدم آمده رویم را بوسید و سیبی را که در دستش بود برایم داد. روبه همصنفی هایم کرده گفت : (( این بچه یک بچه پدرکرده است ، ببینید همین لحظه اورا لت کردم ، اما هیچ به روی خود نیاورد و دیگراین که بعد از 15 روز غیرحاضری بازهم توانست بدون غلطی سوال درس نوراحل کند . آفرین بچیم .)) پس از آن روز هرگز غیر حاضری نکرد ، بادرجه اول صنف ششم یعنی دوره مکتب ابتدایه کلنگار را به پایان رسانده از آنجا راهی کابل شد، علاقه داشت در لیسه استقلال شامل شود زیرا شنیده بود این لیسه شاگردان بسیار لایق دارد . ولی ضعف اقتصادی توانش نداد. به جای لیسه استقلال شامل مکتب پرستاری شد ، چونکه این مکتب برای شاگردانش لیلیه داشت و ماهوار 5 افغانی هم معاش.
در جریان صنف هشتم ، شاگردان مکتب پرستاری کارهای عملی شانرادر شفاخانه علی آباد انجام می دادند و اودر سرویس عقلی و عصبی توظیف بود. یکی از پرستاران فرانسوی که در علی آباد کارمی کرد از وی تقاضا نمود که پس از ختم مکتب ، جای دیگر نرود و بیاید در سرویس عقلی و عصبی شامل کار شود. پس از آن که در سال 1325 مکتب پرستاری را با درجه عالی به پایان رساند به اساس خواهش همان پرستارفرانسوی ، به کاردرسرویس صحت روانی علی آباد آغاز کرد. در سرویس تا نیمه های شب برای مریضان خدمت می کرد و آنقدر با صداقت کار می نمود که پس از رفتن سرپرستار فرانسوی به کشورش وظیفه سرپرستاری سرویس را به او دادند. روزانه 80 مریض عقلی و عصبی را شخصا کنترول کرده برای یک یک آن دواها را رسانده تطبیق می کرد و هرگزاز این کار یکنواخت خسته نشد. سروکارش با مریضان ازیکسو و دوکتوران از سوی دیگر علاقمند مسلک طبابتش ساخت و تصمیم گرفت داکتر طب شود. پس از دوسال کار پرستاری در علی آباد ، روزی از دوکتور عبدالرحمن محمودی که در سرویس عقلی و عصبی ایفای وظیفه می کرد پرسید چه وقت می توانم مریضان را معاینه نموده نسخه بدهم و داکتر محمودی گفته بود وقتی که فاکولته طب بخوانی.
اوکه مکتب را تا صنف 8 خوانده بود ، باید صنف 12 را ختم میکرد تا به طب گرفته میشد .
عریضه یی نوشت تا شامل شپی لیسه سید جمال الدین افغان شود . پس از طی مراحل ، شامل شپی شد و همزمان از طرف روزبه کارپرستاری در شفاخانه دوام میداد . وقتی در شپی ، صنف های شان تعین گردید ، همان سال به جزیک نفر هیچکس حاضر رشته ساینس نشد و صنف ساینس لغو گردید او مجبورشد صنف نهم را در بخش اجتماعیات بخواند ، ولی جالب این که ، در رشته اجتماعیات نیز اول نمره عمومی کامیاب گردید . سال آینده هم صنف دهم و یازدهم برای رشته ساینس وجود نداشت ، ولی او که تصمیمش را گرفته بود. به وزارت معارف عریضه داد که میخواهد صنف دهم ویازدهم ساینس را امتحان سویه بدهد و شامل صنف دوازدهم گردد . وزارت امرداد و او در مدت دوهفته ، هردو صنف را امتحان داد و باقی سال را در صنف 12 درس خواند . خودش یک خاطره اش را در جریان امتحان چنین بیان کرد : (( وقتی امتحانات مضامین دیگر را سپری کردم و نوبت مضمون فزیک رسید ، همه برایم گفتند که این معلم بسیار سختگیر است شاید ناکام شوی ، به این حرف ها توجه نکر ده به اساس امر اداره رفتم نزد استاد ، تا از من امتحان فزیک بگیرد . استاد که همان لحظه در صنف 12 درس داشت و آنجا مضمون مثلثات را تدریس میکرد ، مرا با خود به صنف 12 ساینس برده برایم پارچه امتحان و سوالات را داده خودش مصروف تدریس شاگردان شد . من که در گوشه یی از صنف مصروف نوشتن جواب سوالات فزیک بودم یکبار متوجه شدم که استاد درباره اندازه زاویه ها از شاگردان صنف 12 سوال میکند و استاد به تکرار میپرسید که در مثلثات اکثرأ زاویه را به چه اندازه می کنند ؟ همه شاگردان خاموش بودند. استاد باز سوال را طرح کرد اما کس جواب نداد .
من که نیمی از سوالهایم را حل کرده بودم قلم را گذاشته دستم را بلند کرده گفتم : من بگویم؟
استادمضمون که خیلی خنده اش گرفته بود گفت : بگو که به دلت ارمان نماند.
جواب دادم : در مثلثات اکثرأ زاویه را به رادیان اندازه میکنند . باشنیدن این جواب ، استاد واقعأ خوشحال شد. نزدم آمده پارچه ام را گرفته گفت : برو بچیم کامیاب شدی ، پارچه ات را بده )) وروزبعد آن شاگردان همصنفی هایش بودند .
ولی اوکه فکر کرد احتمال دارد از شپی لیسه به طب شاملش نکنند ، پس از چند روز درسش در صنف 12 شپی لیسه ، عنوانی وزارت معارف عریضه ی دیگر نوشت و تقاضا کرد در یکی از لیسه های عالی مثلأ ( لیسه حبیبیه ) شاملش سازند . شاگردان لیسه حبیبیه آنوقت توسط استادان افغانی و امریکایی تدریس میشدند و سطح آموزشی آن در سطح عالی قرارداشت . مدیر مکتب ( لارسن ) نپذیرفت که شاگرد شپی مستقیمأ به صنف 12 لیسه حبیبیه شامل شود . لذا تصمیم گرفتند که صنف 11 را از او امتحان بگیرند . او حاضر امتحان شد و با به دست آوردن نمرات عالی شامل صنف دوازدهم گردید . در صنف شان 36 نفر درس میخواندند و قرار چنین بود که هر کس به درجات اول الی سوم دست یابد به خارج فرستاده شود . در ختم سال از 36 نفر صرف 8 نفر کامیاب شده بودند واو در آن میان دوم نمره بود با دوتن دیگر به طب کاندید و به پوهنتون امریکایی بیروت به لبنان فرستاده شد .
در ختم سال اول ، نتایج امتحانات تمام محصلان که از کشور های مختلف آنجا آمده بودند ارزیابی گردید که در نتیجه در میان هزاران محصل از (50) کشور جهان ، افغانستان حایز مقام اول گردید . و بعد از آن هر سال که محصلان خارجی به این پوهنتون شامل می شدند از آنها امتحان ورودی گرفته میشد ، به جز شاگردان لیسه حبیبیه افغانستان
استاد بزرگوار پروفیسورغضنفریکی ازخاطرات جالبش را درجریان تحصیل در پوهنتون امریکایی بیروت چنین بیان کرد:
من با وجودی که محصل صنف سوم فاکولته طب بودم ، در گروپ معالجوی و تحقیقاتی پروفیسوران امریکاعضویت داشتم .
دریکی از روزها یک زن جوان فرانسوی را که باخوردن دواهای زیاد خواب آور می خواست خودکشی کند و دوکتوران شفاخانه فرانسوی ها در بیروت نظر داده بودند که این زن تلف شده و هیچ امکان تداوی آن نیست ، به حالت کوما به شفاخانه مربوط پوهنتون ما آوردند ، آنهم به خاطری که در سرد خانه شفاخانه نگهداری گردد تا جسد آن الی انتقال به فرانسه خراب نشود وقتی این زن را به شفاخانه آوردند پروفیسوران گروپ تحقیقاتی و معالجوی باهم مشوره کردند از آنجای که مریض به احتمال قوی تلف می شود بیایید ماهم آخرین تلاش های خود را برای نجاتش انجام بدهیم تا اگر کمکی بتوانیم. همه قبول کردیم . مریض را ساعت 7 شام به عملیاتخانه انتقال داده تداوی را آغاز کردیم . بعد از چندین ساعت تلاش و تکمیل معاینات لابراتواری یکبار پروفیسوری که رهبری گروپ را به عهده داشت ، با ابراز تاسف گفت که ما این مریض را نجات داده نمی توانیم ، زیرا تمام کمک ها اگر از دست ماساخته باشد ، اجرای دوکارمشکل از توان مانیست یکی آنکه PH خون این مریض را الی ختم عملیات هر لحظه بدون وقفه کنترول کرده نمیتوانیم و دوم دستگاهی را که خون را تصفیه میکند ، طوری که لازم است مراقبت نمی توانیم ، زیرا در هر ساعت باید 200 لیتر مایع تبادله کند. همه گروپ غمگین شدند اما من که قبلا در این زمینه تحقیقاتی را انجام داده بودم ، برای پروفیسور گفتم اجرای این دوکار را من به عهده میگیرم . پروفیسور وتمام اعضای گروپ بسیار خوشحال شدند . مجددا کار تداوی را که ساعت 7 شام آغاز نموده بودیم دوام دادیم . مریض که کاملا در حالت کومای عمیق قرار داشت ساعت 4 صبح چشمانش را باز کرد ، ساعت 11 قبل از ظهر توان گپ زدن یافت و ساعت 5 عصر روی بسترش نشسته باما صحبت میکرد. پس ازآن که او از شفاخانه رخصت شد واز عمل خوکشی اش هم سخت پیشیمان و از جانبی خبر شده بود که دشوارترین کارنجات اورامن انجام دادم هر هفته به دیدنم می آمد و دسته گلی تقدیم میگرد .
دوکتور غضنفر در سال 1340 پوهنتون امریکایی بیروت را به درجه اول نمره عمومی به پایان رساند و در همین سال عازم امریکا گردید و در پوهنتون (( هارورد )) امریکا به حیث معاون تحقیقات مقررشد.
دانشمند بزرگ کشور ، پروفیسور دوکتور سیدالفشاه غضنفر در جریان عمر پر بارش فعالیت های چشمگیر تحقیقی،علمی،تدریسی و اداری را به ثمر رسانده اند که به صورت بسیار فشرده چندتای آن ذیلا فهرست میشود:
الف:فعالیت های تحقیقی:
– تحقیق برای تعین ثابت (پلانک) با تطبیق معادله فوتو الکتریک انشتاین.
-تحقیق برای تعین ارسنیک درجگر در واقعات تسممات بااین ماده و دریافت تشابه تعاملاتی بسموت وفاسفور دراین نوع تسممات.
– تحقیق برای دریافت علت رسوب فوسفات در مغز.
– ساختنPH میتر ونصب آن در جریان خون مریضان در عملیات های بزرگ ، از ان جمله در عملیات های جراحی قلب.
– دریافت تاثیرPH بالای جذب آهن در معده وامعا.
– تعین اینولین در پلازما و ادرار.
– تحقیق در مورد تاثیر چارچ برقی در مالیکول بالای استحکام رابطه کاربن و هایدروجن درهمان مالیکول و چاپ آن در دو نشریه معتبر بین المللی درامریکا.
– تحقیق در مورد جداکردن انزایم ( کاربونیک انهایدراز) کریوات سرخ خون انسان و تعین مقدارحلزونی آن و ارایه کنفرانس دراین مورد به(۵۰۰۰ ) دانشمند خارجی
– تحقیق روی هیموگلوبین های غیر طبیعی خون انسان و دریافت جایزه نقدی ۲۰۰۰۰دالر از امریکا.
ب: فعالیت های وظیفوی :
– از سال ۱۳۴۲که از امریکا به وطن برگشت تا ۱۳۵۰ استاد شعبه بیوشیمی طب کابل به رتبه پوهندوی.
– در سال های ۱۳۴۶ ـ۱۳۵۰ همزمان با عضویت در کدر علمی پوهنتون کابل ، مدیر تدریسی فاکولته طب کابل.
– ازسال ۱۳۵۱ برای دوسال رییس موسسه صحت عامه وزارت صحت عامه وتاسیس ۴۶ لابراتوار در شفاخانه ها ومراکز صحی وولایات.
– ازسال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۵ ایفای وظیفه به حیث ریس پلان وزارت صحت عامه.
-ازسال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۹ ریس امور فارمسی وزارت صحت عامه.
– ازسال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰استاد دیپارتمنت بیوشیمی طب کابل.
استاد بزرگوار که جز فعالیتهای علمی هیچ مصروفیت سیاسی نداشت، دو بار به زندان رفت که اولی در ۱۱ اسد ۱۳۵۷ ومدت ۲۵ روز تحت شدید ترین شکنجه ها قرار داده شد و انگشت دست چپ شان شکستانده شد و دومی درسال ۱۳۵۹بود که مدت شش ماه طول کشید .
ج: سایر فعالیت ها ودستآوردهای استاد:
– تلاش برای تجهیز مطبعه طب کابل و به دست آوردن بودیجه ۲۵۰ هزار دالر از WHOبرای خریداری ماشین های چاپ دیجیتلی رنگه برای اولین بار درکشور و انتقال آن به طب کابل ، در سال ۱۳۶۵
– تنظیم وترتیب کتابخانه مرکزی طب کابل با نورم های بین المللی کتابداری که فعلاٌ این کتابخانه به نام خودشان مسمی میباشد .
– تاسیس مرکز تشخیص ایدس در ۱۷ ثور ۱۳۶۷ در بانک مرکزی خون در کابل.
– مسمی بودن انستیتوت علوم صحی وزارت صحت عامه به نام استاد.
– تجهیز ،تدریس واکمال لابراتوار های انستیتوت علوم صحی .
– همکاری علمی با ریاست طب عدلی
– توانایی تحریر و تکلم به ۷ زبان ملی و بین المللی ( دری ، پشتو ، عربی ، انگلیسی ، روسی ، فرانسوی و المانی ).
– به قیمت ۳۰ هزار دالر خریداری دستگاه سیروم سازی وتهیه واکسین برای شفاخانه علی آباد از پول شخصی شان که جایزه علمی گرفته بود و اهدای آن به وزارت صحت عامه.
– مهاجرت به پاکستان نسبت جنگ های داخلی در کابل درسال ۱۳۷۲.
– کار با سازمان صحی جهان به حیث مشاور علمی و تدریسی درسال های اخیر.
-تحریر و تالیف صدها مقاله وکتب علمی.
– و بالاخره دریافت مدال سید جمال الدین افغان از مقام ریاست جمهوری افغانستان درسال گذشته .
استاد بزرگوار پوهاند صاحب غضنفر سه سال قبل دید چشمانش را ازدست داد ودر خانه ماند وامروز ، با درد وبا دریغ ، یک سال از روزی گذشت که استاد عزیز برای همیشه مارا وجامعه علمی کشور و جهان را تنها گذاشت.