سيد عبدالمجید کلکانی
بانی تفکر ملی درنهضت انقلابی
به تبریک یادمان ، دلاور مردی از کهدامن یا بیدارمردی از دل هندوکش
سخن از « آغا » است ، آن عیار نامدار بیقرار! رومانتیک ترین چهره ء نهضت انقلابی که کوهستان و گورستان حضورش را درخود سزاواری میدهد، ویادش را را هرچه بچهء آدم دراین زاد وبوم است گرامی میدارد.
سخن از بانی تفکر اتحاد در نهضت انقلابی است. سرگفتن از خراسان مردی است که در سرزمین کوشانیان و در زادگاه « کنشکا » بدنیا می آید و درهمان جلگهء خاک تربیت می گردد. جوانمردی که نعمان دیگری می شود و براستواری هندوکش تکیه می زند. درس مقاومت را از تاریخ و درس مبارزه برضد ستم شاهی را در ذات خویش تجربه کرده میکند.
سرگذشت و کارنامهء تابناکش گواهینامهء شخصیت و فضیلت اوست. درسالهای استبداد هاشمی تارک وطنش کردند و در کودکی سلسلهء مردان خانواده اش ( پدر بزرگ ، کاکا بزرگ و پدرش ) را بدار آویختند. مجید متولد اول حمل 1318 خورشیدی و لذا کودک سال است. بزرگترین نشانهء عظمت او همین است که با حضرت ابراهیم ازپیامبران مرسل آسمانی ، آشو زردشت ازپیامبران غیر آسمانی و کورش بزرگ از حاکمان حکیم دریک روز از آغاز سال خورشیدی بدنیا آمده است.
سید جسور درسال 1323 که 6 ساله بود پس از اعدام مردان خانواده ، با بازماندگان دیگر به قندهار تبعید شد و درسال 1331 دوباره برگشت. این جوان مشقت شناس و ستم ستیز بیقرار دست از خون خواهی برنداشت و با رفتن در لیسه نجات ؛ درفکر نجات کشور و ملت برآمد. مجید جوان به یکی از شخصیت های دورهء هفت شورا ( قاضی عبدالظاهر « سامی » ) تامین ارتباط کرد. استعداد ، شعور و شور ناقرار در سید جوان موجبات پرورش روح عدالت دراو گردید.
مجید کلکانی با ملاحظهء خیانت و فاجعه و مصیبت در ابعاد ملی آن که دستگاه حاکمیت برضد اقشار ملت انجام میداد، بیدار شد و سر از خواب گران گرفت. درست در همین زمان است که مجید کلکانی باقدرت گردانندگی و ابتکاری خود محفل « جمهوری خواهان » را به محفل « بینوایان » تغییر می دهد وباعضویت درآن محفل است که راه سفر به جلو را درمی یابد. او درس مذهب را در فاکولتهء شرعیات ادامه میدهد و از سالهای 1336 تا سال 1352 که جمهوری داود جای سلطنت می نشیند، چندین بار مخفی و علنی شد. در دوره ء دوازدهم شورا از کهدامن زمین کاندید و برنده می شود. اما عوامل سلطنت صندوق او را می شکنند و انتخابات را برهم می زنند و سرانجام از حضورش درپارلمان به هزار حیله و نیرنگ جلوگیری می کنند !
درفرجام انتخابات دورهء 12 شورا با تحمل بسیار دربرابر ولنگاری های عوامل حاکمیت، مردم را به خویشتن داری دعوت کرد و گفت : « اکنون که رژیم نتوانست مرا توسط ضربه قانون و نظم از بین ببرد ، می خواهد جنگ روانی علیه من اعلام کند و مرا عصبانی نماید ، تا مگر بهانه ای برای توطئه های بعدی خود بیابد ، لذا بایستی خونسرد بود و با استواری به پیش رفت ، آینده از آن ملت ماست. »
او دربرابر مسئولان مردمی و هوادارانش که نسبت به احوال او نگرانی بسیار داشتند درآغاز تشکیل جمهوری کودتا گفت : « اگر فشار و اختناق از سوی دولت درنابودی ما بیشتر شده است ، ولی بشکرانهء سازماندهی دقیق کار و حمایت ملت بزرگوار، امکان مقاومت بهتر و بیشتر را یافته ایم، البته تصادفات وآفات آنرا نمی توان انکار کرد. اکنون از مرگ هراسی ندارم و درفکر آن نمی باشم، بلکه در پی آن هستم که چگونه بتوانم نقش موثری درحرکت پیش رونده و سودمند تاریخ داشته باشم».
سید عبدالمجید کلکانی ، درمیان رهبران نسل نیمه دوم قرن 20 از ویژگی های برخوردار است که مختصات کار او در دیگران کمتر وشاهده شده است. او آموزگار بزرگ ، تیوریسن، پراتیسن ، مردمگرا ، انقلابی ، معتمد و متعهد بود. بیش ازهر یک از رهبران ، به تلاطم های روزگار آشنا و از مرارت و آلام مردم آگاهتر بود. زندگی او در فاصلهء زندان ، اختفا و پیگرد ، حاکمیت های منحط و مستبد سپری شد ولی او سر بلند و آزاد بود.
نهضت انقلابی و نهضت ملیگرایی و جنبش مقاومت ملی، هریک به نحوی مرهون جسارتها و قیادتهای شورانگیز و رومانتیک اوست. مرحوم محمد طاهر بدخشی رهبر محفل انتظار ، آغا را معلم واقعی پراتیک انقلاب زحمتکشان افغانستان می دانست و بهمین لزوم از او درخواست کرد تا با گروه « 54 » یعنی نظامیان و چریکهای شهری سازمان درجایگاه مربی همکاری کند و در عمل صحبت پیرامون تشکیل جبههء متحد ملی جریان داشت.
مجید کلکانی درحالیکه مرد فعال و سازنده متحرک وپرکار بود ، به شخصیت و دانش تاریخی ـ فرهنگی بدخشی حرمت بسیار داشت و به همان جهت به درخواست او دوبار به شمال شرق کشور سفر نمود و با اعضای « محفل انتظار » کار حوضه ء انجام داد و در نزدیکی با او بود که مولانا باعث ، حفیظ آهنگپور پنجشیری ، دولت حکیم ، قربان پساکویی و دیگران تفکر حرکت نظامی برضد دولت جمهوری داود را در سال 1354 تدارک و عمل نمودند.
این نیز باید تذکر شود که؛ تمامی کادر ها ، فعالان، مسئولان و همه اعضای « محفل انتظار » ، « آغا » را بی گمان بزرگ خود تلقی می کردند و قطعا به او تمکین داشتند . کلکانی مردی بود که در شمال اورا مرگ استبداد و در کل کشور ایشانرا مرد مقاوم علیه استبداد سلطنتی و جمهوری و ….. می شناختند. مجید کلکانی برای همه عدالت طلبان ، محرومان ، مظلومان و کافه ملت رنجور افغانستان ناجی و رهبر شناخته شده بود. الحق که سزاوار بیشتراز آن هم بود.
مجید کلکانی شهسوار اندیشهء مردم پذیر، تارک نشین جلگهء شهود و شهادت ، فیروز مردی درنگین رشادت و سرور آزاده ای از دیار قیادت و مقاومت است و مجید از سلالهء سربداران ، آهنگران ، عیاران و سرداران خراسان است و نسبش به اسماعیل سامانی میرسد و از آرش کمانگیر منشا بر میدارد. در واقع او هم آرش است و هم امیر سامانی.
اورهبر بود ، راهدار و راه شناس بزرگ ؛ او پیشدار وپیشرو بود ، جسور بود و منصور ؛ داعیه دار درفش آزادی و آمادگی ؛ او مردی بود از مردمزار کهدامن و کوهستان که نهضت بزرگ انقلابی را پیشاهنگی کرد و نیروهای ملی ـ مذهبی ، جهادی و قیادی از او الگو گرفتند. حتی سازمان شعله جاوید ( دموکراتیک نوین ) نیز اهتمام کرد تا او را بخود نسبت دهد و خود را با او وصل نماید. آنچه بسیار واضح است انست که مجید یک رهبر « کاریزماتیک » و دین باور بود. بهترین تعریف برای او آنست که گفته شود : مجید کلکانی ، انقلابی پاکبار ، مرد پیمان و اعتماد ، شخصیت ملی و مردمی ویک چهرهء بسیار مناسب درجایگاه رهبر نهضت ملی و مردمی بود ، نه یک ماکسیست جانفشان و دین ستیز !
بزگترین دلیل شناخت او درنهضت انقلابی و جنبش ملی ـ مذهبی کشور پیوند ارگانیک و تفاهم تنگاتنگ اوبا نیروهای ملی و مردمی درکشوراست. او با آنکه همیشه به خصوصیت ملی بودن نهضت و مردمی بودن انقلاب تاکید میگذاشت ، در این راستا اقدامات فراوانی کرده است.
درسال 1346 در یک تفاهم با محمد طاهر بدخشی ویاران مشترک خویش ، برای تشکیل جبهه ء متحد نیروهای انقلابگر و ملی ، پلاتفورم خاصی ارایه نمود و در راه تحقق آن به اطراف و اکناف افغانستان سفر نمود. از آنگاه که سید کاردان به اضافهء کارهای مضاعف انقلابی ، سخنور جذاب و مبلغ بی دلیل بود. کلکانی قبل از کودتای ثور ، در یک تلاش بی تاخیر محور کار سیاسی خویش را برمبنای تشکیل اتحاد نیروهای ملی و دموکراتیک گذاشت. ثمرهء این تلاش بدلیل خبره بودن و شایستگی کار او در مهارت سازماندهی وواقع بینی نسبت به حوادث و اوضاع دو نتیجه در پی آورد:
1 ـ سازمان آزادی بخش مردم افغانستان متشکل از بهترین رزمندگان و مقاومان ملی مذهبی تشکیل و تحت رهبری مجید خردمند بکار خویش ادامه داد. « ساما » پایگاه و بستر تشکیل جبههء متحد ملی را فراهم کرد و چندین سازمان از هم فکران مجید کلکانی عضویت این جبهه را با افتخار کمایی کردند. شکی نیست که « ساما » ، « سرخا » ، « رهایی » ، « ساوا » و گروه های دیگر انقلابی قربانی فراوانی دادند و درجنگ علیه روس و حتی جهاد علیه آن وسیعا شرکت نمودند. هزار ها نفر از فرزندان مردم درسپاه جبههء متحد ملی و « ساما » در راه حصول آزادی جان باختند.
برای ثبوت داعیهء رهبری نهضت انقلابی در وجود سید عبد المجید کلکانی بهانه طلبی و دلیل خواهی کفر است. درآئین مردی و مردمی و پایداری مجید ، رزم یاران او و جانبازی همه فرزندان دلاور دامان هندوکش و سراسر کشور ، نشانهء بزرگترین مقاومت و مداومت علیه وابستگی و دنباله روی مضحک تا مرز معاملهء هویت تاریخی در حاکمیت است.
اگر خلقی ها به کشتار نامحدود تمام فرزندان مردم که روس را عبوس و آنها را نوکران روس دانستند ، پرداختند ، قتل عام مردم ، اعدام و تیرباران بهترین شخصیت های ملی ـ مردمی ـ دینی ـ روحانی ـ مذهبی و انقلابی و حتی کودک ها ،بیوه زنان و دیگران یک امر معمول شده بود. اما پرچمی ها که مدعی رهایی و گشایش زندانها و سندانها شدند ، همین بس است که مجید کلکانی پیشوای انقلابیون راستین را دریک معامله ناجوانمردانه گرفتند و در راه پغمان با هزار آزار و شکنجه در 18 جوزا 1359 کشتند