مهدی ثاقب
قسمت اول
هدف از این نوشته بررسی تحولات منطقه و مخصوصا افغانستان و کشورهای همسایه است که در این شرایط سردچار بازی های مختلفی شده اند. بصورت کوتاه میتوان گفت که امریکا با تکت های جدید بازی وارد میدان شده است. طبیعتا برگشتاندن تالبان به قدرت یکی از نقشه های حساب شده امریکایی ها در افغانستان است. این نقشه زمانی عینیت خود را بیشتر متبارز میسازد که امریکایی ها با تخلیه ی توده بزرگ از سرمایه های فکری و علمی جلو هر گونه تعارض و تقابل با پروژه تالب را گرفته و خنثی نموده اند. باید گفت این برنامه برای جابه جایی آسان تالبان در قدرت صورت گرفته و از سویی اعتراض گسترده علیه آنان و همچنان درگیری قلمی و فکری و همچنان جنگ فیزیکی تسلیحاتی علیه تالب را با این انتقال سراسری و طولانی مدت عملا ناکام نمود. با اینحال طالبان آورده شدند تا در حاکمیت یک نظام خشن، زن ستیز، دیکتاتور با قرائت های افراطی از دین زمینه را برای حمایت از برنامه داعش سازی و جنگ های مستقیم در منطقه فراهم سازد.
باید گفت که در پروژه جهاد یعنی چهل سال قبل، امریکایی ها تلاش زیادی نمودند تا گسترش نفوذ خود را در منطقه علیه اتحاد جماهیر شوروی آنوقت توسط مجاهدین افغانستان به منصه اجرا قرار دهند که در آن موفق نیز شدند و اکنون نیز با ایجاد نسل مشابه آن در شرایط کنونی حکومت خودساخته و وابسته خود در افغانستان را که با عنوان کاذب “جمهوریت” در اواخر حکومت اشرف غنی نامگذاری شد را سقوط دهند. این سقوط نه به دست اشرف غنی که صلاحیت اجرایی و سیاسی نداشت بلکه توسط خود پالیسی سازان امریکایی شکل و مهندسی شده بود که بعدها با حمایت میلیارد دالری امریکا در طول سه سال گذشته از طالبان ادامه یافت.
هر چند در نوشته دیگری به ماجرای سقوط نیز پرداخته خواهد شد اما بصورت مختصر میتوان در این قسمت گفت که تربیت و به میدان اوردن داعش خراسان یکی از اهداف مهم در منطقه به حساب می اید، اما چرا داعش خراسان نامگذاری شده است این نیز به مبحث جداگانه ای نیاز است تا به ان در فرصت دیگر پرداخته شود.
چیزی که در این روزها به نام اختلاف میان سران طالبان ورد زبانها شده است بیشتر شبیه یک بازی موش و پشک است که سناریوسازان تلاش دارند تا با وانمود نشان دادن اختلافات سران طالبان اینگونه نشان دهند که ما با طالبان خوب و طالبان بد و همچنان طالبان رادیکال و طالبان میانه رو مواجه هستیم. در حالیکه ما در تعریف اساسی از این گروه فقط یک طالبان داریم که بعنوان پروژه های چند ملیتی از کشورهای مختلف شناخته میشوند. طبعا نه ملا هبت الله صلاحیت اجرایی فرامین را در قندهار دارد و نه ملا حقانی و شیر عباس استانکزی بعنوان اپوزیسیون درون این گروه توان مقابله با این موضوع را دارند. آنها در یک گفتمان تازه با طراحان پروژه برای مدتی از صحنه خارج میشوند و با کسوت جدید و نورم های استندرد شده با تکریم از لیست سیاه حذف و به صحنه برمیگردند که طبیعتا این جدال رادیکال و میانه رو قربانی هایی نیز در میانه ی این سالها در بر خواهد داشت که یک نمونه آن خلیل حقانی است که قبلا ترور شد و موارد دیگری نیز بصورت سیستماتیک و تغییر محوریت بحران در خارج از مرزهای افغانستان ادامه خواهد یافت.
حوادث متعدد بعد از سقوط افغانستان در سال 2021 همچون جنگ اوکراین، زمینگیر شدن حزب الله لبنان و حماس، سقوط سوریه و تغییر نظام در این کشور نشان میدهد که اینبار تغییرات اساسی در منطقه روی دست گرفته شده است که طبعا مهمترین آنها ایران، پاکستان، تاجیکستان، ترکیه، بخش هایی از هند، ازبیکستان و برخی از کشورهای جنوب آسیا است.
همه این اهداف مستلزم این است که افغانستان بعنوان پناهگاه امن تروریستان خارجی آماده صدور و ترانزیت بحران به این کشورها شود. کشوری که نه مشروعیت بین المللی دارد و نه در زمان استفاده از خاکش برای صدور جنگ متعهد به تضمین های بین المللی و حقوق بین الدول است. بصورت واضح میتوان گفت که اینبار ماموریت بحران در منطقه که زمانی پاکستان ان را مدیریت میکرد اینبار به دوش افغانستان و طالبان گذاشته شده است که با تفکر ابزاری از دین و اصدار فتواهای دینی و طبعا با تیغ تیز تکفیر توسط داعش حادثات مرگبار و وحشتناکی را در سایر کشورها رقم خواهند زد که در قسمت های بعدی به نقش و نفوذ این گروه ها در توسعه بحران در کشورهای دیگر پرداخته خواهد شد.
ادامه دارد….
You, Asif Akbari and others