افغانستان، بیشتر از هر کشور دیگری، مزه تلخ مداخله، بازیهای نیابتی و سیاستهای دوگانه همسایهاش، پاکستان را چشیده است. در حالی که کابل و قندهار و هلمند در آتش جنگ میسوختند، اسلامآباد برای جهانیان نقاب صلحطلبی بر چهره میزد. اما حقیقت پشت این نقاب، برای مردم افغانستان دیگر پوشیده نبود: پاکستان، برای دههها، پناهگاه و پرورشدهنده گروههایی بود که امنیت، آینده و امید را از ما گرفتند.
از دهه ۱۹۸۰، زمانی که سازمان اطلاعات ارتش پاکستان (ISI) تبدیل به بازوی اجرایی جنگ سرد در منطقه شد، تا دو دهه اخیر که بارها گزارشهای سازمانهای بینالمللی از پناهگرفتن رهبران القاعده، طالبان و دیگر گروههای تندرو در خاک پاکستان خبر دادند، بازی اسلامآباد همواره روشن بود: حمایت پنهانی از افراطگرایان، برای چانهزنی بیشتر در میز دیپلماسی.
ما افغانها، هزینه این بازی را با جان و خاک و آوارگی پرداختهایم. کشوری که باید همسایهای همراه میبود، به بزرگترین منبع ناامنی بدل شد. هرگاه سخن از صلح بود، ناگهان موجی از خشونت برخاست. هرگاه بارقهای از امید پدید آمد، دستی از پشت مرزها آن را خاموش کرد.
اما امروز، ماجرا فرق کرده است. حملات هوایی هند به خاک پاکستان ـ در پاسخ به حمله گروههای تروریستی که دهلی نو ریشه آنها را در خاک پاکستان میداند ـ با سکوت جهانی همراه شده است. حتی کشورهایی که سابقاً حامی سنتی پاکستان بودند، این بار سکوت کردهاند. ترکیه، چین، کشورهای عربی و اسلامی، نه بیانیهای صادر کردند، نه ابراز نگرانی. این سکوت، تصادفی نیست؛ این سکوت، بازتاب سالها بیاعتمادی انباشتهشده است.
بیایید مثالی بزنیم: پس از کشتهشدن اسامه بن لادن در منطقهای نظامی در پاکستان، جامعه جهانی از خود پرسید چگونه بزرگترین چهره تروریسم جهان، سالها در نزدیکی پایگاه نظامی ارتش پاکستان مخفی شده بود. پاسخ پاکستان، یک بیتفاوتی سیاسی بود. نه توضیح قانعکنندهای، نه مسئولیتپذیری. و حالا، در مواجهه با تهدید مشابه از سوی هند، جامعه جهانی همان سردی را به پاکستان برگردانده است.
مثال دیگر: طالبان، که سالها در پاکستان آموزش دیدند، تأمین شدند و از مرزها عبور کردند، پس از سقوط کابل در ۲۰۲۱، با استقبال سرد همین کشورها مواجه شدند. پاکستان انتظار داشت با تسلط طالبان، نفوذ استراتژیکش بر افغانستان افزایش یابد. اما واقعیت چیز دیگری بود: طالبان از زیر سلطه کامل اسلامآباد خارج شدند و اکنون حتی روابط اسلامآباد و کابل از همیشه سردتر است. ترورهای مرزی، تنشهای دیپلماتیک و اخراج مهاجران افغان از پاکستان، تنها بخشی از بهای آن خطای استراتژیک است.
و امروز، زمانی که پاکستان میخواهد از خود چهرهای قربانی نشان دهد، دیگر کسی گوش شنوا ندارد. نه در سازمان ملل، نه در کنفرانسهای اسلامی، و نه حتی در میان رسانههای جهانی. پاکستان به مرحلهای از انزوای سیاسی و اخلاقی رسیده که حرفهایش نه از سر مظلومیت شنیده میشود، نه از موضع قدرت.
و ما افغانها، بیش از همه میدانیم این انزوا از کجا آمده است. ما سالها فریاد زدیم که بازی با آتش، سرانجام دامان خود آتشافروز را میگیرد. سالها هشدار دادیم که سیاست حمایت از افراطگرایی، خنجریست با دو لبه. امروز، خود پاکستان با تهدیدی مواجه شده است که سالها آن را ابزار نفوذ میدانست.
پیام روشن است: هر کشوری که آتش افروزد، دیر یا زود، خود نیز در میان شعلههای آن خواهد سوخت. این قانون تاریخ است. این عدالت زمان است.
اما سؤال ما این است: آیا این انزوا، آغاز بازنگری پاکستان در سیاستهای منطقهایاش خواهد بود؟ یا باز هم این کشور، بهجای پذیرش مسئولیت، راه فرافکنی را در پیش خواهد گرفت؟
ما خواهان جنگ یا انتقام نیستیم. ما عدالت میخواهیم؛ امنیت میخواهیم؛ مرزهای امن میخواهیم؛ و همسایگی بر پایه احترام متقابل. اگر پاکستان درس این انزوا را جدی بگیرد، شاید هنوز فرصتی برای بازسازی اعتماد باقی مانده باشد.
وگرنه، این فقط آغاز یک فصل جدید از تنهایی است؛ تنهایی کشوری که فکر میکرد با سایه ترور میتواند بر منطقه سلطه پیدا کند.