در روزگاری که افغانستان بیش از هر زمان دیگر تشنهی همبستگی ملی، مشارکت واقعی و عبور از سایههای انحصار و سیاستورزی خستهکننده است، یک بار دیگر نشانههایی از بازگشت همان حلقههای بسته و خویشاوندسالار در قامت پروژهای به نام “مجمع ملی برای نجات افغانستان” دیده میشود؛ حلقههایی که اینبار نیز، در لباس وحدت، بازتابندهی همان چهرهها و سیاستهای آشنا هستند.
این مجمع، در ظاهر گامی در راستای انسجام و همآوایی نیروهای ضدطالبانیست. اما واکنشها و انشعابهای اخیر، از جمله قطع همکاری جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود و حزب جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری صلاحالدین ربانی، نشان داد که این ساختار نهتنها در تحقق عدالت و شمول ناکام بوده، بلکه زمینهساز تکرار گذشتههایی شده که جامعه از آن گریزان است.
نقدها صرفاً به سطح سیاست یا چهرهها محدود نیست؛ بلکه از ژرفای یک بیعدالتی ساختاری حکایت دارد. ساختاری که نه بر مبنای شایستهسالاری و تنوع قومی، بلکه بر اساس تعارفات سنتی و توازنهای مصلحتی چیده شده است. ترکیب رهبری مجمع، بیش از آنکه نمایندهی تنوع افغانستان باشد، آیینهای از سیاستگذاران آزمودهشده و حلقههای بستهی قومیست.
پیش از آنکه این انشعابهای بزرگ صورت بگیرد، روند فکری انقلاب سبز افغانستان—یکی از جریانهای مدنی و روشنفکرانه نوپا—دو روز پیش، با انتشار بیانیهای، به ترکیب ناعادلانه و حذف ساختاری اقوامی چون سادات اعتراض کرد. آنان، بدون داعیه برتریخواهی، خواهان مشارکتی عادلانه برای همه اقوامی شدند که قرنها در رنج، مقاومت و بازسازی این سرزمین شریک بودهاند.
سادات افغانستان، با سابقهی درخشان در تاریخ علم، سیاست و مقاومت، امروز در سازوکارهایی که قرار است آینده را بسازند، غایباند؛ و این غیبت، بیش از آنکه سیاسی باشد، زخمی بر حافظهی جمعی ملت است. بیتوجهی به این حضور تاریخی، به معنای نادیدهگرفتن بخشی از توان، خرد و حافظهی ملیست.
در چنین زمینهای، خروج نیروهایی چون احمد مسعود و ربانی نه یک اختلاف سلیقه، که نشانگر فروپاشی اعتماد به مفهومیست که به نام “نجات” عرضه شده، اما در عمل خود گرفتار انحصار و تکرار شده است.
نجات، اگر قرار است واقعی باشد، باید از درون شکافها عبور کند؛ نه اینکه آنها را عمیقتر سازد. باید صدای اقلیتها، جریانهای جوان، زنان، نخبگان جدید و اقوامی که بار تاریخ را به دوش کشیدهاند، نه فقط شنیده شود، بلکه در ساختار و تصمیمسازی دیده شود.
افغانستان نوین، نه در بیانیهها و شعارها، بلکه در نحوه چیدن میزها و دعوت به گفتگوها ساخته میشود. امروز زمان آن فرا رسیده که تعریف “وحدت” از ظاهرسازی سیاسی فراتر رود و به مشارکتی حقیقی بدل شود: مشارکتی که از جنس عدالت باشد، نه تعارف. از جنس باور، نه تزئین. و از جنس مردم، نه فقط سیاستمداران پشت درهای بسته.
سید حسن موسوی عضو شورای رهبری روند فکری انقلاب سبز