Home افشار: خون، سیاست و تجارت قدرت حقیقت این است (درنگی بر یاوه‌گویی‌های روزنامه جامعه باز)

حقیقت این است (درنگی بر یاوه‌گویی‌های روزنامه جامعه باز)

5
0

 

عمار غزنوی

در شماره ۶۹ روزنامه جامعه باز مطالبی در مورد آقای انوری و مصاحبه ایشان با یکی از تلویزیون‌های خصوصی منتشر شده بود. یکی از این مطالب، مقاله‌ای به قلم اسلم جوادی، مدیرمسئول روزنامه، تحت عنوان ابتذال (شر) بود. این نوشته، نه از نظر علمی و تحقیقی و نه از منظر تحلیل، کمترین ارزشی ندارد و چیزی جز فوران عقده‌های شخصی، حقارت و تلاش برای جلب نظر ولی‌نعمت و جیره‌دهنده‌اش، یعنی آقای خلیلی، نیست.

هرچند این نوشته چنان سطحی و بی‌مایه است که ارزش نقد علمی ندارد، اما از آنجا که نویسنده آن داعیه‌دار روشنفکری و نوگرایی است، لازم دانستم چند سطری درباره محتوای آن بنگارم. توصیفی که آقای اسلم جوادی از سوژه مورد نظر خود ارائه داده، کاملاً خیالی و سلیقه‌ای است و هیچ مبنای تحقیقی و واقعی ندارد. وی آقای انوری را یک قاتل، خون‌خوار و جنایتکار حرفه‌ای خطاب می‌کند، درحالی‌که هیچ دلیل مستندی برای این ادعا ارائه نمی‌دهد و صرفاً با تکرار اتهامات و دروغ‌پردازی، تلاش دارد عقده‌های خود را خالی کرده و جنایات و اشتباهات اربابش، جناب کریم خلیلی، را بپوشاند.

بهترین دلیل برای بی‌اساس بودن نوشته آقای جوادی این است که اگر به جای نام انوری، نام جوادی یا حتی خلیلی را بگذاریم، هیچ تغییری در محتوای متن رخ نخواهد داد. درحالی‌که یک متن علمی یا تحلیل منطقی باید بر اساس دلایل مستند و شواهد روشن باشد، نه اتهام‌زنی بی‌اساس.

جالب اینجاست که در جای‌جای این نوشته، به مصاحبه آقای انوری با یک تلویزیون خصوصی اشاره شده است، که نشان می‌دهد مبنای این موضع‌گیری تند و عاری از منطق، همان مصاحبه بوده است. این نوع برخورد، نشانه‌ای از استیصال و در تنگنا قرار گرفتن نویسنده و جریان پشت سر اوست، زیرا آقای انوری در آن مصاحبه چیز خاصی نگفته بود، جز اینکه خواستار یک مناظره تلویزیونی با برخی از شخصیت‌های جهادی شد که در قضیه افشار نقش داشتند.

اولاً، کسانی که به این مناظره دعوت شده‌اند، باید خود پاسخگو باشند؛ یا در مناظره حاضر شوند یا دلیل عدم حضورشان را توضیح دهند. اینکه اسلم جوادی به جای آن‌ها عقده‌های شخصی ولی‌نعمتان خود را به بهانه فاجعه افشار بیان می‌کند، نشان‌دهنده ضعف استدلال آن‌هاست.

ثانیاً، کسانی که آقای انوری را عامل فاجعه افشار می‌دانند، باید حداقل یک دلیل مستند و منطقی ارائه دهند. بر اساس اسناد و شواهد موجود، در جریان حوادث افشار، مردم هزاره متضرر نشدند، بلکه بیشترین آسیب را قزلباش‌ها دیدند. طبق گفته‌های آقای مزاری که در جمع هیئت تنظیم نسل نو مغول هزاره از کویته پاکستان و در یک نشست کاملاً محرمانه قبل از تصرف افشار توسط مهاجمان بیان شد، مردم هزاره پیش از سقوط افشار، اموال خود را جمع کرده و آنجا را ترک کرده بودند. اما قزلباش‌ها، با این تصور که مهاجمان دشمنان هزاره‌اند و با آن‌ها کاری نخواهند داشت، در افشار باقی ماندند و در نهایت، قربانی کشتار شدند.

این حقیقتی است که تلاش دارند آن را پنهان کنند، اما تاریخ را نمی‌توان با دروغ‌پردازی تحریف کرد.

حقیقت چیزی دیگر است

حقیقت این است که تمام کسانی که قضیه افشار را پررنگ کردند، هدفی جز کم‌رنگ جلوه دادن سایر جنایاتی که توسط مزاری و باند تبهکارش رخ داده بود، نداشتند. آن‌ها تلاش کردند تا آقای انوری و دیگر رهبران جهادی را متهم کنند تا حقیقت پنهان بماند و مردم درنیابند که عامل فاجعه افشار، خود مزاری و افرادش بودند.

امروز، خلیلی و محقق درمانده‌اند که در برابر «هل من مبارز» آقای انوری چه پاسخی بدهند. اگر به مناظره حاضر شوند، تمام جنایات خودشان و چهره واقعی مزاری، که اکنون برای او یک بت ساخته‌اند، آشکار خواهد شد. اگر هم حاضر نشوند، چگونه به مردم خود پاسخ دهند؟ بنابراین، چاره‌ای جز هوچی‌گری ندارند و سعی دارند با تحریک احساسات مردم، علیه رقیب خود فضاسازی کنند.

اما حقیقت این است که مردم دیگر فریب سخنان بی‌اساس و بی‌پایه خلیلی و محقق را نمی‌خورند. مزاری در گفت‌وگو با نمایندگان “نسل نو مغول هزاره” در کویته پاکستان، به صراحت اذعان کرد که در افشار هیچ هزاره‌ای آسیب ندید، بلکه این مردم قزلباش بودند که قربانی شدند. اما مزاری، با بزرگ‌نمایی این واقعه و متهم کردن انوری و دیگر رقبایش، تلاش کرد تا جنایات وحشتناک خود را پنهان کند.

پس از سقوط افشار، مزاری در ابتدا برای توجیه این شکست، چند تن از فرماندهان خود را به اتهام «سنگر فروشی» اعدام کرد تا نشان دهد که این افراد بدون اجازه او سنگر را رها کرده و باعث سقوط افشار شده‌اند. اما دو سال بعد، تصمیم گرفت که گناه این فاجعه را به گردن دیگران بیندازد تا هم حزب خود را از مسئولیت تبرئه کند و هم رقبای سیاسی‌اش را از صحنه حذف کند. بنابراین، اتهاماتی را متوجه انوری، جاوید و هادی کرد و هم‌زمان، با سوءاستفاده از احساسات مردم هزاره، روایت خود را به آنان القا کرد.

تناقض‌گویی‌های مزاری درباره فاجعه افشار، بهترین سند بر این حقیقت است که خود او و افرادش عامل این فاجعه بودند. او در جایی می‌گوید که «در افشار، مردم ما قتل‌عام شدند و به زنان تجاوز شد، زیرا نیروهای خودمان همین بلا را بر سر دیگر اقوام آورده بودند.» اما در جای دیگر، مدعی می‌شود که «اصلاً مردم هزاره در افشار آسیب ندیدند.» همچنین، ابتدا فرماندهان حزب خود را به عنوان عامل سقوط افشار معرفی و اعدام می‌کند، اما مدتی بعد، مقصر را افراد دیگری معرفی می‌کند.

این تناقض‌گویی‌ها نشان‌دهنده عذاب وجدان مزاری بود، چرا که خود به‌خوبی می‌دانست چگونه سنگر را رها کرده و مردمش را به کام مرگ فرستاده است. ایکاش آقای جوادی، به جای نوشتن مقالات سفارشی، از خلیلی و مزاری می‌خواست که با وجدان خود مناظره کنند و پاسخ دهند که چرا جنایات خود را به گردن دیگران می‌اندازند.

آیا جوادی، که انوری را «قصاب اروپا» خطاب کرده، از جنایات خلیلی و محقق خبر ندارد، یا خود را به تغافل زده است؟ خلیلی در یکاولنگ چه جنایاتی مرتکب شد؟ او را باید به چه کسی تشبیه کرد؟ آدولف آیشمن؟ آدولف هیتلر؟ یا شاید هم یزید و شمر؟ حقیقت این است که اسلم جوادی و جواد سلطانی، نانشان در گرو همین خزعبلات است. اگر چنین مهملاتی نبافند، خلیلی جیره‌شان را قطع خواهد کرد.

آیا جوادی جرأت دارد از خلیلی بپرسد که «بامیان را چه کسی فروخت؟» چه کسی بامیان را، با آن‌همه سلاح و تجهیزات نظامی، بدون شلیک حتی یک گلوله، تسلیم دشمن کرد؟ حقیقت این است که خلیلی از شدت دستپاچگی به هر دری می‌زند و از جوادی می‌خواهد که «صفحه‌ای سیاه کند تا آبروی نداشته‌مان بیش از این بر باد نرود.»

بهتر بود جوادی، به‌جای دعوت از انوری به مناظره، کسانی را به مناظره فرامی‌خواند که از مزاری «بت» ساخته‌اند و او را می‌پرستند. مزاری‌ای که دستانش آلوده به خون مردم هزاره بود و در ویرانی غرب کابل نقش داشت. ای‌کاش کسی بود که به مزاری توصیه می‌کرد با وجدان خود مناظره کند تا بفهمد که قتل‌عام هزاران زن و مرد و ویرانی خانه‌هایشان را «قیام اسارت‌شکن» نامیدن، چه توجیهی دارد!

 

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here