Breaking News

افشار، خون و تجارت سیاسی

افشار، خون و تجارت سیاسی

مهدی افشاریان

سالروز فاجعه افشار فرارسید. ۲۱ سال پیش، در افشار یک فاجعه انسانی رخ داد و غیرنظامیان بی‌گناه به‌گونه‌ای وحشیانه قتل‌عام شدند. این حادثه در ذات خود یک تراژدی بود؛ تراژدی‌ای که در آن اجساد زنان، مردان، پیران و کودکان به خون خفته و تکه‌پاره شدند. نخست باید به عاملان و قاتلان این فاجعه ننگ و نفرین فرستاد.

اینکه این فاجعه چگونه به‌وقوع پیوست و چرا شکل گرفت، خود بحثی مفصل و طولانی می‌طلبد که در این مقال نمی‌گنجد. اما به‌طور مختصر می‌توان گفت که جنگ افشار و جنگ‌های پیش از آن، ریشه در قدرت‌طلبی استاد مزاری داشت، که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.

با گذشت ۲۱ سال، هنوز هواداران مزاری تلاش دارند تا گناه سقوط و قتل‌عام افشار را به گردن دیگران، همچون انوری، هادی، جاوید، اکبری، محسنی و فاضل بیندازند. هرچند دو سال پس از فاجعه افشار، خود مزاری، انوری و هادی را به‌عنوان واسطه‌های سقوط افشار معرفی کرد، اما پیروان متعصب وی بعدها اسامی دیگری را نیز به این فهرست افزودند.

آنچه بر کسی پوشیده نیست، این است که در جنگ افشار، از یک‌سو نیروهای مسعود و سیاف و از سوی دیگر نیروهای مزاری درگیر بودند. در این جنگ، مزاری شکست خورد و از ساختمان علوم اجتماعی عقب‌نشینی کرد. تمامی فجایع رخ‌داده توسط افراد مسعود و سیاف رقم خورد، نه هیچ گروه و حزب دیگری. عاملان اصلی این فاجعه شناخته‌شده و اکثراً زنده و حاضرند. سیاف، به‌عنوان رهبر حزب اتحاد اسلامی، احمدشاه احمدزی، معاون وقت سیاف، و ملا عزت، قوماندان سیاف در جنگ افشار، همگی زنده و در کابل حضور دارند. از جمعیت اسلامی نیز اگر مسعود نیست، فهیم خان (رئیس وقت امنیت ملی و فرد شماره دوم)، محمد یونس قانونی (رئیس سیاسی وزارت دفاع مسعود) و داکتر عبدالله (مشاور نزدیک مسعود در جنگ افشار) در کابل زندگی بی‌دغدغه‌ای دارند.

اما پیروان مزاری، به‌جای پرداختن به عاملان اصلی این فاجعه که در سطح بین‌المللی شناخته شده‌اند، دست از سر افراد دیگری که هم‌مذهب و هم‌قوم خودشان هستند، برنمی‌دارند. هر ساله، در مراسم سالگرد فاجعه افشار، نفرین و لعنت خود را نثار کسانی می‌کنند که طبق میل خود آنان را در این حادثه خونین دخیل می‌دانند. اگر واقعاً شجاعت و غیرت دارند، چرا به سراغ سیاف، احمدزی، فهیم خان، عبدالله و قانونی نمی‌روند؟

مزاری، پس از سقوط افشار، هرچند فرافکنی کرد تا ضعف مدیریتی خود را در جنگ پنهان سازد، اما فرماندهان خود را به فروش افشار متهم کرد و با صراحت گفت:

«وزارت دفاع روی افشار وارد معامله شد. چهار قوماندان که در اطراف افشار و کوه افشار مستقر بودند، دوصد میلیون افغانی دریافت کردند. هر قوماندان پنجاه میلیون گرفت و باقی قوماندان‌هایی که در افشار نبودند، مبالغی کمتر دریافت کردند… در این رابطه، تقریباً می‌شود گفت که اکثریت اینها را دستگیر کردیم.»[1]

ما معتقدیم که آن قوماندانان، چون توان جنگیدن با نیروهای قدرتمند و مجهز مسعود و سیاف را نداشتند، ناچار به شکست و عقب‌نشینی شدند. اما چون این شکست به غرور مزاری لطمه زد و مقر حکمرانی‌اش، یعنی ساختمان علوم اجتماعی، از دست رفت، وی قوماندان‌های خود را متهم به معامله کرد و آنان را قربانی ساخت.

اما حتی اگر معامله‌ای هم در کار بوده، این معامله نه توسط دیگران، بلکه توسط قوماندانان حزب وحدت مزاری انجام شد، چراکه هیچ فرمانده‌ای از حرکت اسلامی در جنگ حضور نداشت. آقای اکبری نیز، که آن زمان معاون مزاری بود، در بامیان به سر می‌برد و پس از شکست افشار، نیروهایی را برای تقویت مزاری به کابل اعزام کرد. پس روشن است که جنگ توسط مسعود و سیاف به راه افتاد، و اگر هم افشار فروخته شد، این کار توسط قوماندانان خود مزاری انجام گرفت.

حال، برخی افراد اصل عاملان را رها کرده و به جان دیگران افتاده‌اند. این چه منطقی است؟ حرکت اسلامی را محکوم می‌کنند، چراکه در کنار ربانی و مسعود قرار داشت، اما هیچ‌گاه در جنگی علیه حزب وحدت، جنبش یا حزب اسلامی شرکت نکرد. درحالی‌که محقق و خلیلی، که بعدها با مسعود «شورای عالی دفاع از وطن» را تشکیل دادند و تحت فرمان مسعود درآمدند، مورد انتقاد قرار نمی‌گیرند.

پس از روی کار آمدن حکومت کرزی، محقق دوبار با سیاف، که از عاملان اصلی فاجعه افشار بود، در ولسی جرگه ائتلاف کرد و حتی به او رأی داد. اکنون نیز معاونیت دوم داکتر عبدالله، یکی دیگر از مسببان فاجعه افشار را پذیرفته و برای او تبلیغ می‌کند.

خلیلی نیز در سالگرد مسعود، او را «فرمانده‌ای بی‌بدیل، سیاستمداری سترگ و عارفی وارسته» معرفی می‌کند. وی بیش از ۱۲ سال است که زیر امر فهیم خان، یکی از برجسته‌ترین عاملان فاجعه افشار، مانند یک زیردست مطیع عمل می‌کند، اما هیچ‌گاه از سوی این ناسیونالیست‌های قوم‌گرا مورد انتقاد قرار نمی‌گیرد.

حال تصور کنید که اگر خلیلی و محقق از قوم قزلباش، سید، بلوچ، تاجیک یا شیعه‌ای دیگر بودند و از مزاری جدا شده و به سیاف و فهیم تمایل پیدا می‌کردند، همین افراد چه جنجالی برپا می‌کردند!

آنها «شفیع» معروف به دیوانه را قهرمان قوم و «شهید راه عزت و شرف هزاره» می‌خوانند، اما در مورد قاتل وی، یعنی خلیلی، سکوت مرگباری اختیار کرده‌اند. اگر شفیع را فردی غیر از رهبران این گروه، و از غیرهزاره‌ها، در خانه خود به قتل می‌رساند، آنها چه غوغایی به پا می‌کردند و چگونه قاتل را تکفیر می‌کردند!

پس این همه سخن گفتن از فاجعه افشار، نوحه‌خوانی برای آن، و محکوم کردن کسانی که هیچ نقشی در این حادثه نداشتند، چیزی جز قوم‌گرایی کور و دشمنی با برخی اقوام دیگر نیست.

از کدام قوم در افشار قتل‌عام شدند؟

از نظر آموزه‌های اسلامی، هیچ تفاوتی میان اقوام مختلف وجود ندارد و هیچ قومیتی به‌صورت ذاتی بر دیگری برتری ندارد. فضیلت، تنها بر اساس تقوا و عملکرد افراد سنجیده می‌شود، نه نسبت‌های قومی. بنابراین، شهادت انسان‌های بی‌گناه در فاجعه افشار، یک تراژدی غم‌انگیز و دردناک است، صرف‌نظر از اینکه قربانیان از کدام قوم بوده‌اند.

بااین‌حال، هواداران بابه مزاری، بیش از دو دهه است که از فاجعه افشار به‌عنوان «قتلگاه هزاره‌ها» یاد می‌کنند. آن‌ها حتی در مراسم عاشورا نیز روضه‌ی افشار و مظلومیت هزاره‌ها را می‌خوانند و از مردم اشک می‌گیرند. بدون شک، واقعه افشار یک فاجعه‌ی انسانی بود، اما تنها فاجعه‌ی افغانستان نبود. به‌عنوان نمونه، در ۲۳ سنبله ۱۳۷۳، با دستور مستقیم آقای مزاری، حمله‌ای غافلگیرانه به پایگاه‌های حرکت اسلامی و مقر آقای اکبری انجام شد. در این حمله، علاوه بر سپردن سلاح استراتژیک اسکاد به حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، ده برابر بیشتر از فاجعه افشار، مردم هزاره و شیعه کشته شدند. بااین‌حال، هیچ‌گاه این واقعه «فاجعه» نامیده نشد، بلکه از سوی هواداران مزاری، قیام اسارت‌شکن لقب گرفت.

جالب اینجاست که خودِ مزاری، در دیدار با نمایندگان تنظیم نسل نو هزاره مغول به‌صراحت اذعان کرده است که در افشار، هزاره‌ها کشته نشدند، بلکه قربانیان اصلی این فاجعه قزلباش‌ها بودند.

سخنان مزاری را عیناً مرور کنیم:

«در قضیه افشار که پیش آمد، افشار منطقه‌ای است که از گذشته‌های دور، مردم آن غیر از نجات (نژاد) هزاره بودند، ولی شیعه مذهب بودند. باقی کسانی که بعداً آنجا سکونت کردند، خانه ساختند و شهرک‌نشین شدند، سبب شد که این منطقه به نام افشار شناخته شود. اما در واقع، این منطقه در افغانستان به نام قزلباش‌ها معروف است. زمانی که افشار سقوط کرد، مردم هزاره فرار کردند، اموال خود را برداشتند و خانه‌هایشان را ترک کردند، چون می‌دانستند جنگ در راه است. اما این برادران (یعنی قزلباش‌ها)، با این تصور که نجاتاً (نژاداً) هزاره نیستند، در محل ماندند. متأسفانه، هنگامی که نیروهای مخالف وارد شدند، نه به مال و نه به جان این‌ها رحم کردند.» (اظهارات مزاری در دیدار با نمایندگان تنظیم نسل نو هزاره مغول).

پس خودِ مزاری، که همیشه از خون افشاریان دفاع می‌کرد، به‌صراحت اعتراف می‌کند که در این واقعه، هزاره‌ها کشته نشدند، بلکه قربانیان اصلی آن قزلباش‌ها بودند. اما هواداران وی، که از او هم متعصب‌تر شده‌اند، شهدای قزلباش و سادات سنگلاخ را «هزاره» نامیده و مراسم‌های تبلیغی و سیاسی برگزار می‌کنند. آن‌ها در تبلیغات خود، همه‌ی علمای دینی، فرماندهان نظامی، و رهبران شیعه‌ی غیرهزاره را که در آن زمان در کابل حضور داشتند، به‌عنوان «عاملان فاجعه افشار» معرفی کرده‌اند.

جالب اینجاست که این ادعاها، جز سخنان احساسی و عقده‌مندانه‌ای که مزاری پس از فاجعه ۲۳ سنبله ایراد کرد، هیچ سند، مدرک، یا دلیل مستندی ندارد. در آن سخنرانی، مزاری تنها چند چهره را متهم ساخت: انوری و هادی از حرکت اسلامی، و فاروق سلطانی از حامیان اکبری، که به‌گفته‌ی او، واسطه‌ی مذاکرات بین مسعود و فرماندهان حزب وحدت بودند. اما هوادارانش، بعداً اسامی افراد بسیاری را به این لیست افزودند، بدون اینکه هیچ مدرکی ارائه دهند.

ای اهل خرد! از این رویدادها عبرت بگیرید!

 

[1]. سخنرانی مزاری، ۱۹ جوزای ۱۳۷۲، برگرفته از کتاب «احیای هویت»، ص ۵۰ .

About روند فکری انقلاب سبز

Check Also

جمهوری سکوت رسانه‌ای با خط مشی نژادی

جمهوری سکوت رسانه‌ای با خط مشی نژادی محمد امینی «جمهوری سکوت» نام سایتی است که …

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *